• وبلاگ : گـــــــل يا پوچ؟!
  • يادداشت : !!
  • نظرات : 5 خصوصي ، 15 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + پاكنهاد 
    زيارتت قبول خانووووم :)
    پاسخ

    ممنونم م م م م :)
    + ... 

    واقعا مشهد بودي؟؟!! زيارت قبول!

    پس چرا اين قدر بي خبر؟؟؟!

    اون روز تو نمايشگاه فقط گفتي قراره برين، نگفتي کي مي ري

    ترسيدي توقع سوغات داشته باشيم؟!!


    حالا دعا کردي يا نه؟؟

    پاسخ

    سلام./وقتي گفتم قراره برم يعني ميرم ديگه!شما حواست به ناهار خوردنت بود متوجه نشدي وگرنه براي زينب تاريخش رو هم گفتم!;)/سوغاتي؟سوغاتي چي هست؟D:/باوركن يادت كردم!
    + حانيه 

    به به

    سلام خانم خانم ها

    رسيدن بخير

    زيارت تون قبول

    خوش گذشت مشهد؟

    ببينم اصلا شما چه سر مگويي با امام رضا داري كه بايد آخر هر ارديبهشت يه سر بري مشهد؟

    ...

    از سنندج كه رد ميشديم به مناسبت سالگرد سفر پارسال آقا به استان كردستان چند جا بنرهايي ديدم كه روشون كنار عكس رهبري نوشته بودند(ارديبهشت معطر)

    ياد ارديبهشت امسال كه ميافتم ميبينم مال ما هم كم معطر نبود

    ان شالله به اين زودي ها سفر حج

    پاسخ

    سلام./به همچنين :-) /خودت داري ميگي سر "مگو" !!;)

    درباره متنتون بايد بگم يه طرفه رفتيد به قاضي !

    شعر زيبايي بود

    پاسخ

    خب طرف دوم رو شما بفرماييد!

    سلام همنام. كم پيدايي ها

    پس طبق اين پستت اميد به زندگي من خيـــــــــــلي بالاست

    من دلم مشهد مي خواد...امام رضــــــــــــا

    پاسخ

    سلام عزيزم./ان شاءالله قسمت شماهم بشه(بزودي) :-)
    + ... 

    سلام

    اين روزها چه قدر دلم مشهد مي خواد... :((

    +

    اين چندروز قم بودم... ياد همه تون بودم

    +

    اون روز خدا رو شکر به خير گذشت! ...

    +

    راستي من چون کتابام زياد بود، آمارشون رو ندارم که چندتا بودن! خواستم بپرسم هيچ کتابي از من دست شما و دوستت نموند؟! (مي خوام مطمئن شم که کتابام فقط همينا بودن که دستمه! باورم نمي شه تمام مبلغ بن به علاوه پول خودم رو فقط بابت همين چندتا دونه کتاب داده باشم!!!!)

    +

    دعام کن

    (راستي بالاخره دارم از opera کامنت مي ذارم! آخه از وقتي اين کد امنيتي رو گذاشتن، نمي شد از اين جا کامنت بذارم!! الآن خوش حالم يعني!!!!)

    پاسخ

    سلام./ايشالاقسمت ميشه :-) /زيارتت قبول :-) /نه دست ماچيزي نيست!منظورت از چندتاكتاب همون شونصدتاكتابي كه سه نفري به زور آورديمشون؟!!!!! /تاباز يادم نرفته شماره عابربانكت رو برام بفرست لطفاً!/ منم درشادي خودت شريك بدون!D:
    + دلفين 

    سارا جان نميخوام بدبينت كنم ها ولي يه واقعيتي وجود داره و اون اينكه هيچ وقت از رو ظاهر كسي قضاوت نكن. خيلي از كساني (گفتم خيلي، نه همه) كه ميبيني صد جور طلا بلا! به خودشون آويزون كردن به احتمال قوي 3 علت ميتونه داشته باشه:

    1- طرف از رو چشم و هم چشمي هي رفته خريده انداخته به خودش (كه ميگي اون خانومه هم چند تا خواهر داشته)

    2- بقول يه بنده خدايي تو بعضي خونواده ها طرف نون شب به زور گيرش مياد، تا يه پولي دستش مياد ميره يه تيكه طلا ميخره كه هم پزش رو بده و چشم مردمو كور كنه و هم وقتي كارش گير افتاد بفروشدش!! كه معمولا براي آبرو داري و صورت سرخ و گنده بيني شون اون تيكه هه فروخته نميشه تا پول بعدي برسه قيد اونو بزنن! مگه اينكه ديگه هچلش خيلي گشاد باشه!

    3- بعضي وقتا آدم ميزنه به سرش - يا اينكه طلاي خونش كم ميشه - يهويي بر ميداره هر چي داره ميندازه به خودش!!! حتي بدل!!!!! مثل جاني دپ...........مثل من.........!!!!

    البته مورد سوم در مورد كسايي كه بچه كوچيك دارن معمولن صدق نمي كنه چون بچه هه نمي ذاره كه فكرت فرصت كنه به خودش بزنه!!!

    پاسخ

    من داخل پرانتز يه سؤال بكنم؟!شما درس ميخوني ديگه؟!يافقط همون يه شب بود؟!
    + دلفين 

    حالا من هي هيچي نميگم توئم هي اين وبلاگتو بتركون!!

    اتفاقا منم!!!

    ولي انقدر بعضي از همينايي كه گفتي مظلومن كه تا ميرسن به يه جووني كه نشسته رو صندلي فكر اينكه طرف ممكنه از صبح تا حالا سرژا بوده باشه و گشنه و خسته فقط يه صندلي - اونم به حق و با كلي صف كشيدن - گيرش اومده رو ميبينن فوري دعوا راه ميندازن و قيل و قال كه چي؟

    خجالت نمي كشي من پيرزن وايسادم تو نشستي؟ يالا بلند شو ميخوام بشينم!!!

    اينجاست كه دلت ميخواد با مشت بزني تو چونه ش!

    و البته باقي مسافرا كه از خدا خواسته - كه طرف به جاي اونا به يكي ديگه گير داده - فوري براي اينكه دامنشونو نگيره بهت ميگن كه دختر خانوم راست ميگه ديگه خجالت بكش و بلند شو. بزرگي گفتن. كوچيكي گفتن.

    و تو ميموني و حسرت اينكه بعد از 2 تا مسير اتوبوسي كه سر پا موندي و تو مسير سومم انقدر سوار نشدي كه سر صف باشي كه صندلي گيرت بياد...... كه حداقل بتوني وقتي از اتوبوس پياده شدي انقدر جون داشته باشي كه بتوني 15-20 ديقه سربالايي پياده بري تا برسي خونه ت!

    اه، چقدر از اتوبوساي شهرك غرب بدم مياد!!!

    پاسخ

    دوتانكته اين وسط قابل تأمله!يكي وظيفه ي انساني من به عنوان يه جوونه ويكي هم پرتوقع نبودن بعضي از پدربزرگ مادربزرگهاست كه خب يه جورايي اقتضاي سن وسالشونه!

    خوشم مي آد كه منم اين حس و نسبت به پير مردها دارم!!!

    از خستگي نگو كه هنوز پاهام از اون روز درد مي كنه!موندم سفر رو چجوري بيام(نكشي منو ها!)

    ولي با اين پا امروز يه دوساعتي وسطي با فكوفاميلا زدم اونم با چادر!!

    پاسخ

    بعله!ميخواي بازم نيا!خجالت نكش!بگو... )-]

    من درجه دلسوزيم واسه پيرزن ها و پيرمردها در يه حد غير قابل وصفيه! خصوصا پيرزن هاي چادري كه دلم ميخواد بغلشون كنم!

    خوشبختانه(از نظر خودم) يا متاسفانه(از نظر خيليا) معمولا براي پيرها از جام بلند ميشم ..تا ديروز كه يه اتفاقي افتاد اين قدر دلمو سوزوند كه فك كنم حالا حالاها پشت دستمو داغ كنم و براي كسي بلند بشم!!!

    يه خانم جوون خيلي چاقي همراه يه نوزاد و چند نفر ديگه(كه بعدا فهميدم همه خواهراش هستن) وارد اتوبوس شدن...از وضع ظاهري و پوشش و تعداد النگوهاي تا بازوشون آدم با خودش ميگفت اين چرا نكرده بره تاكسي بگيره حداقل وقتي اين همه هستن و مي بينن هم اتوبوس تا حلقش آدمه!

    خلاصه من ديدم رفت ته اتوبوس فكر كردم نشسته نگو اصلا جا نبوده و همينطور وايساده بود.يه خانوم نسبتا مسني كه جلوي جلو وايساده بود بلند داد زد يكي از جوونا بلند بشه اين خانوم كه بچه كوچيك بغلشه بشينه من كه ديدم وضع اينجوريه پا شدم جامو دادم به اونا!بماند كه يه تشكر درست درمون يا يه تعارف كه (نه خانوم نميخواد) نزدن و نشست!

    وسط راه يه صندلي خالي شد.من اميد داشتم يكي از اين خواهرا حداقل تعارف كنه كه من بشينم اما دريغ از حتي يه تعلل !بلافاصله يكي ديگه از خواهرا اون يكي رو انداخت روي صندلي خالي كه بشينه و مبادا من بشينم!و با قيافه طلبكارانه زل زد به چشماي من باز هيچي نگفتم!به خودم گفتم من اين كار رو به خاطر اون بچه كردم نه به خاطر اينا كه!

    چند ايستگاه بعد يه صندلي ديگه خالي شد و اين بار اون خانوم مسني كه از جلوي اتوبوس داد زده بود و فرمايش كرده بود كه يكي پا شه تا اين خانوم بچه به بغل بشينه بلافاصله خودشو انداخت روي صندلي!

    شما جاي من بودين احساس حماقت نمي كردين؟نه جدا؟ من احمق نبودم؟ اگه بلند نميشدم 45_55 دقيقه راحت روي صندلي داشتم مجله ام رو ميخوندم و ته تهش همش 5 دقيقه عذاب وجدان ميگرفتم اما به خاطر 5دقيقه عذاب وجدان نگرفتن 55 دقيقه در حالي سرپا وايسادم كه اين عمل من براي هيچ كس كوچكترين ارزشي نداشت و احساس ميگكردم همه اونايي كه نشستن(كه خيلياشون هم جوون بودن) به من به چشم يه احمق ساده لوح نگاه ميكنن!در حالي كه اين خانوما به راحتي مي تونستن تاكسي و آژانس و اصلا هواپيما بگيرن واسه رسيدن به خونه هاشون!

    تازه بعدش هم با يه راننده تاكسي سر 25 تومن دعوام شد و وقتي اومدم خونه اين قدر اعصابم به هم ريخته بود كه تمام روزم رو ازم گرفت!

    من توي اين وضع فرهنگ جامعه مون وجدان نخوام بايد كيو بينم؟

    پاسخ

    اين حسي كه گفتي رو من درمورد پيرمردها دارم!/چندوقت پيش سركلاس يه بحثي پيش اومد و دست آخر هم با وجود جوابهاي خيلي متفاوت بچه ها پايان مباحث باز بود!!بحث برسراينكه ما وقتي ميبينيم يه كار درستي انجام ميديم ولي حقمون خورده ميشه بايد اون كارو انجام بديم كه شايد يكي ببينه و عبرت! بگيره يا بايد دودستي حقمونو بچسبيم!به نظرم اين سؤال مثل علم بهتراست يا ثروت از جمله سؤالهاي جواب داده نشده ي بشره!منم ازاين برخوردهايي كه ميگي رو زياد ديدم!اين خوبه!من بارها جامو به يكي دادم بعد چند ايستگاه بعد طرف پياده شده و اونايي كه شاهد بودن اينجا اولش جاي من بوده بدون هيچ حرف و تعارفي تشريف بردن نشستن!!معرفت،شعور،فرهنگ واژه هايي هستند كه ميشه بهشون فكر كرد!حتي((فقط))فكركرد!!
    + دوسجون خسته 

    خوب زدي تو هدف!

    دقيقا امروز با دوستان سر همين موضوع بحث بود!

    آخرين باري كه به نظر خودم داشتم ازين لطف ها به يه مادربزرگ ميكردم،ميدوني بهم چي گفت؟!

    گفت:

    دخترم خودت بشين چون از من بي حال تري،بالاخره تو هم خسته اي،دانشگاه بودي...!!!

    بايد قبول كنيم جوون هم جوون هاي قديم!!!

    پاسخ

    ديروز توي مترو خيلي دلم ميخواست يه خانم سن بالا بلند شه من جاش بشينم!!يا حداقل پياده شه كه من روي پاي خودم بايستم نه رو كول مردم!!
    بله....!خوب واقعا يه وقتايي آدم خستست
    پاسخ

    شمازنده اي؟من كه ديروز به اندازه همه عمرم خسته شدم!
    + ... 

    4شنبه با زينب و دوستش بريم؟

    پاسخ

    خوش گذشت;)
    + حانيه 

    مگه كجا حرمت ها حفظ ميشه كه تو مترو و اتوبوس بشه؟

    حتي تو مهموني ها هم نسبت فاميلي باعث نميشه كه همين حرمت شكنان كه كم هم نيستن تو جامعه حرمت بزرگترها رو حفظ كنن

    وضع فرهنگي چه تو خونواده ها چه تو اجتماع به مرحله خطرناكي رسيده كه كنترل كردنش خيلي سخته

    اين لينك هم بي مناسبت با پستت نيست

    ...

    ميگم خودمونيم بهار كه ميشه سوژه هاي اجتماعي خوبي پيدا ميكني ها

    قضيه عمو يادگار كه بعد زمستون كسل كننده از غار ميزنه بيرون و ...

    پاسخ

    بله بله!تشكر بابت لينك!/عمو يادگار عمه ته!شما اگر بيل زني باغچه ي خودتو بيل بزن!;)
    + ... 

    جوون هم جووناي قديم!!!

    (راستي آخر اس ام س ت نرسيد!!)

    پاسخ

    آره مادر!:))/نذار زبونم به ناسزا و بدوبيراه بازبشه،نذار!!!