• وبلاگ : گـــــــل يا پوچ؟!
  • يادداشت : بعد قرني...
  • نظرات : 3 خصوصي ، 18 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    + م.ا 


    کلا درجريان هستيد که "بقا" در چند شغل تو مملکت ما رسم نيست!
    بله خب...!!!

    ----------------------

    اين که از خيس شدن بدت مياد رو دقيقا يادمه!

    ---------------------

    منم يه کمي از اون برنامه بچه هاي ديروز رو ديدم! (نمي دونم چرا گوشه ش مي نويسه 30+ !! بعضي برنامه ها زمان ما پخش مي شد!)

    آقاي حکايتي يکي از بهترين برنامه هايي بود که خيلي دوست داشتم

    دلم مي خواد سي-دي اين جور برنامه ها رو بگيرم!!

    از کارتونا هم يادمه چوبين، پينوکيو، پرين، زبل خان!، ... رو دوست داشتم ولي از سندباد بدم ميومد و نگاه نمي کردم!!

    يه برنامه هم بود به اسم تلويزيون کابلي!

    خيلي بي مزه بود!! ولي نگاه مي کردم!!!

    خداييش بچه هاي امروز چه برنامه هاي مسخره اي مي بينن!

    اميرحسين که اصولا کارتون نگاه نمي کنه! ولي بچه هاي ديروز رو خيلي دوست داره!!!

    سي-دي مدرسه موش ها رو هم همين طور!!

    هنوزم بچه ها با کارتوناي قديمي بيش تر خوش حال مي شن!

    ما هم پير شديمااا!! (وقتي الکي الکي از شاگردات 10-11 سال بزرگ تري! بايد قبول کني که ديگه واقعا بزرگ شدي!)

    ------------------------

    مشهد چي شد؟ مي ري؟

    پاسخ

    ووووي!يادته چقدر بچه ها خيسم ميكردن؟يه روز 90دقيقه تو كلاس ايستادم چون سرتا پام خيس بود!الانم كه يادم مياد چندشم ميشه!! / هــــــــي!ميبيني!يه زماني وقتي ميشنيديم يكي سال آخر دانشگاهه به نظرمون ميرسيد چقققققققدر بزرگه و الان...!هي!روزگار! :-( / اگر خدابخواد ...
    + ... 
    سلام! چه اجب!!
    اسولا ما به زجر دادن خودمان الاقه زيادي داريم!!! نمونه اش هم همين که شما فرموديد، نيم عمرمان مي رود سر اينکه زاغارت درست است يا ضاقارت يا ظاغارت يا زاقارت يا ... هر چه باشد مهم اينست که معني اش ضاغارت است!!
    و اما مملکتي را مي شناسم که چهار فصلش بهار است! فقط کمي بالا پايين دارد اين بهار!
    پس عجب نيست که در اين مملکت، همه بيکار باشند و يکي همه کاره!! و عجب تر نيست که آن همه کاره ادعا داشته باشد که کاره اي نيست!!!


    پ.ن: بيشتر همان تعظيم خالصانه با آغوش باز پيرمردي سفيد موي بود که باورم نميشد اينقدر رنج گذشته را بر چهره داشته باشد، اشک هاي پيدا و پنهان بهروز بقايي جگرم را سوزاند ... اين مرد بزرگ، بزرگ نميشود، هنوز کودکانه هايش در پس آن چهره مهربان و جا افتاده اش پيدا بود ... چه قدر دنياي شيريني بود ... افتاده ايم به سرازيري بانو ... مي گذرد! بد هم مي گذرد، دريغ از لحظه اي درنگ ...

    پاسخ

    اين مملكتي كه ميگين يارانه هم ميده؟اگر ميده بي زحمت آدرس سفارتشو به منم بديد!!/ كاش حداقل اين فاصله ي بين 20تا30سال كش بياااااد...كه برعكس داره زودتر از قبل ميگذره...
    + حانيه 
    يا الله

    چه عجب خانم خانما

    بهاري كه ادعا ميكنين خيلي ازش خوشتون مياد به 25 مين روزش رسيد و شما تازه دست به قلم شدين!؟مثل پيارسال؟

    هر چند تعطيلات عيد خوردي و خوابيدي و گذرت اينورا نيافتاد اما تاخيرت به گذاشتن يه پست نيمچه سياسي ميارزه!

    سياسي نويس شدي دوباره؟

    طفلك مشايي

    صرفا جهت اطلاع بهش گير ميده من گير ميدم ! سايت و وبلاگ و نشريه نموندن بهش گير ندن اونوقت شما هم...!؟

    دكتر ناراحت ميشه ها...آخه مشايي خيلي زلاله

    قشنگ گ گ اومدي آقاي « م »رو

    +

    پ.ن2 منو ياد برنامه نقره چند سال پيش انداخت

    چند بار منم تا مرز گريه برده بود
    .
    .
    .
    بهارتان پرباران
    خدايتان سپاس


    پاسخ

    ئه ئه ئه!چرا برچسب ميزني به آدم؟كدوم سياسي؟اصلا من كي اسم كسي رو آوردم؟مشايي؟؟؟؟من؟؟؟؟كي گفتم!!!!!نگو!زشته اين حرفا!جو نده جانم!!/ آجي ماكه گويا با ديدن برنامه از مرز گريه هم گذشته رسيده به سينه زني!!خيـــــــــــــلي قشنگ بود :-) / حالا من يه چيزي گفتم!‏:)) درجرياني كه؟توي دنيا غيراز من به موجود ديگه هست كه انقدر از خيس شدن بدش مياد! :دي
     <      1   2