روي قـبـرم بنويسيد مسافر بوده است
با مطلبي تحت عنوان كلامي با مادر شهيد عبدالملكي به روز شديم خواهشا مطلب رو نخوندي نظر نده واز حضور در وبلاگت تشكر نكن
برادر من اين آخرين كامنت من براي دوستانم بوده حالا تقصير من چيه كه اومدن نظر دادن ؟
بنده وقت مي ذارم همين پس حسودي نكنيد خواهشا
ولي شما اگه سخن روز بنده رو مي خوندي مي فهميدي كه مرا عهديست با جانان و دنبال كامنت نيستم خدا رو شكر اينترنت پر سرعتي رسيده و بنده هم ان را دربست در اختيار ترويج فرهنگ شهدا گذاشتم والبته منتي بر هيچكس ندارم. و به تمام وبلاگها سر مي زنم تا مطالب حتي ناچيز مرا بخوانند تا شايد كمكي جهت ترويج فرهنگ شهدا داشته باشم كه البته اين كارها گفتن نداره ولي كاري كردي كه بگم
در ضمن شما از كجا ميدوني من متن تو نخوندم
متا سفم براي خودم ...
همين..........
كه خواستم
دوست عزيز فكر كردي از خودم گفتم
اومدم كپي كردم كه به ياد تو بندازم افتخار دادم و نظر دادم بايد اين جوري تشكر كني
به نظر خيلي از مرحله پرتي.
ولي كسي برا من از اين كامنتها مي ذاره به خدا حال مي كنم
سلام
سنگين ترين مصيبت دل اين مصيبتم
جا مانده ام مسافر شهر شهادتم.
نمي دونم چي بگم ديونه ام كرد.
قلمت هميشع سبز عاقبتت سرخ مثه شهدا.
يا زينب.
سخني از ملاصدرا
ملاصدرا مي گويد: خداوند بي نهايت است و لامکان و بي زمان اما به قدر فهم تو کوچک مي شود و به قدر نياز تو فرود مي آيد و به قدر آرزوي تو گسترده مي شود و به قدر ايمان تو کارگشا مي شوديتيمان را پدر مي شود و مادرمحتاجان برادري را برادر مي شودعقيمان را طفل مي شود نااميدان را اميد مي شودگمگشتگان را راه مي شوددر تاريکي ماندگان را نور مي شودرزمندگان را شمشير مي شودپيران را عصا مي شودمحتاجان به عشق را عشق مي شودخداوند همه چيز مي شود همه کس را...به شرط اعتقاد به شرط پاکي دل به شرط طهارت روح به شرط پرهيز از معامله با ابليسبشوييد قلب هايتان را از هر احساس ناروا و مغزهايتان را از هر انديشه خلاف و زبان هايتان را از هر گفتار ناپاک و دست هايتان را از هر آلودگي در بازار و بپرهيزيد از ناجوانمردي ها، ناراستي ها، نامردمي ها...چنين کنيد تا ببينيد چگونهبر سفره شما با کاسه اي خوراک و تکه اي نان مي نشينددر دکان شما کفه هاي ترازويتان را ميزان مي کندو در کوچه هاي خلوت شب با شما آواز مي خواند مگر از زندگي چه مي خواهيد که در خدايي خدا يافت نمي شود؟؟؟
ما نوشتيم وگريستيم
ما خنده كنان به رقص برخاستيم
... مانعره زنان از سر جان گذشتيم
كسي را پرواي ما نبود
در دور دست مردي را به دار آويختند
كسي به تماشا سر برنداشت
ما ننشستيم و بگريستيم
ما با فريادي
از قالب خود برآمديم
واقعا حق با توست
اگه ما به فكرشون نباشيم........
محكمه خون شهدا محكمه عدلي است كه ما را در آن به محاكمه ميكشند به جرمه به ما چه کرديد؟