ساعت دماسنج

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ دلفين 

حيف كه مجبورم كردي وگرنه......

هيچي ميخواستم بگم وگرنه من كه تلفني نظرمو بهت گفته بودم!

با نظرات جمع موافقم فقط اون خانومي که نوشته بود من آرامش امازاده رو تو حرم امام رضا هم ندارم بايد عرض کنم که آرامش بايد تو قلب آدم ايجاد بشه نه اينکه توقع داشته باشيم اونو برامون ايجاد کنن

يعني ارزش حرم يه معصوم براي شما کمتر از يه امامزاده ست؟

فراموش نکنيم که اين امامزاده ها به واسطه حضور همين امامهاست که تحويل گرفته ميشن

بعدشم آرامشي که هر آدمي تو حرم امام رضا داره تو حرم امامزاده ها نداره

من بارها مشهد رفتم (تقريبا هر سال) و امامزاده هم زياد رفتم مخصوصا امامزاده صالح...........(چون تو امامزاده ها امامزاده صالح رو بيشتر دوست دارم و بيشتر بهم آرامش ميده به نسبت بقيه) ولي هيچ جا مثل حرم رضوي نميشه.....به آدماي مختلفي که ميان اونجا دقت کن

اونجا اصلا تو حال خودت نيستي که بخواي بفهمي آرامش داري يا نه!

بعدشم در پايان اضافه ميکنم: اينکه ميگن دل آدم بايد پاک باشه حرفيه که بعضيا واسه بستن دهن (دور از جون) امثال ماها ميگن وگرنه کسي که درونن آدم پاکي باشه با ظاهر آلوده نميگرده چون با درونش مخالفه و کسيم که ناپاک باشه نميتونه ظاهرشو درست کنه و اونيم که ميکنه تظاهره که جاهاي ديگه بروز پيدا ميکنه

به قول قدما: از کوزه همون برون تراود که در اوست.

بي خانوم خانوماي قهر قهرو......................اينم اينهمه نظر برو حال كن................(يه بار ديگه جواباي كوتاه و يك خطي بنويسي من ميدونم با تو! )

پاسخ

اولاً كه هيچ كس مجبور به هيچ كاري نيست خاااانوم...من بهت گفتم اون چيزهايي كه به من گفتي رو بنويس...توهم قول دادي كه اين كار رو بكني...قولت تورو مجبور كرد نه من!!...بار آخرت هم باشه اما و ولي و وگرنه با من حرف مي زنيا جوجه;)+من فك كنم چون تلخون خودش ديگه درباره ي حرفش توضيح نداد اين سوء برداشتها ايجاد شد...حرف اون اين نبود كه آرامش امامزاده و حرم ائمه رو باهم مقايسه كنه...حرفش روي اجباري بود كه توي حرم امام زاده هامعمولاً سرماجراي نوع حجاب نيست ولي درمكانهاي مقدس ديگه هست...حرفش ازيك منظر درسته چون اونجا وقتي يكي حجابش رو رعايت مي كنه تو مطمئني يه باور قلبي پشتشه واوني كه يه جور ديگه مياد هم احساس مي كني خودشه،نه آدمي با نقاب.ولي درجواب خودش هم نوشتم مهم اينه كه وقتي وارد مكانهايي از اين دست مي شي دست كم به احترام صاحب خانه از چيزي كه اون خوشش نمياد دست برداري... اسم اين هم جبر نيست،يه حس درونيه كه شايد بهش گفت حفظ حرمت...اصلاً هم قبول ندارم كه همه به خاطر اجبار اين حرمت رو حفظ مي كنن،چون مثال نقض براش زياد دارم...خب جوابيه كافي بود خانوم دلفين؟