چرا صدا و سيما يه طرفه و جانبدارانه به قاضي رفت؟چرا اين همه سانسور ،اين همه دروغ؟ايا اين واقعا اسلامه؟ اينا حرف خداست؟نه به خدا.
قبول دارم توي اين دوره خيلي جاها اسلام و اخلاق وحتي خدا ناديده گرفته شد!از طرف هر دو جناح!جفتشون انقدر توي اين بلواها مقصر بودن كه اوضاع به اينكه ديديم ختم شد!
به قول يه عيزي ماها خيلي هامون با حمايتهاي متعصبانه و غلط و طرح اتهامات و حرفهايي كه به صحت ايمان نداريم آخرتمون رو فداي دنياي يكي ديگه رأي آورده يا دوست داشتيم رأي بياره مي كنيم!خسرات ازاين بالاتر هم مي شه؟
---
در مورد سيستم موبايل.من گلايه مي کنم چون حقمه، مگه اين که بگن چرا،بگن مصلحتش کجا بوده؟
توي اينكه گلايه كردن حقمونه كه شكي نيست...ولي بايد ببيني اين گلايه وقتي مطرح بشه نتيجه مي گيره يانه؟!
ببين!اگرمنو تو به نوبه ي خودمون هي بخوايم ازاين شرايط گله كنيم و هرجايي كه مي ريم نارضايتيمون رو اعلام كنيم جزاينكه بقيه رو هم به اين قضيه حساس كنيم نتيجه ي ديگه اي نداره.مثل اين مي مونه كه روي يه زخم سطحي با ناخن هي بكشي...كم كم خون مياد...چرك مي كنه و...
حالاكه حرفش شد بذار بگم.من مخالفم كه مردم رو اينجوري ايزوله بكنن كه جز حرف خودي چيزي نشنون.اين يعني ... فرض كردن مردم!
ولي اينو قبول داري كه خيلي هامون با يه اس ام اس محرك،يه مقاله ي تهاجمي يا هرچيز تحريك كننده ي ديگه اي تحت تأثير قرار مي گيريم؟!اون پسري كه دستگير كرده بودن و مي گفت به خاطر شنيدن خبر كشته شدن محسن ايماني حالم بد بود كه توي خيابون اون بسيجي رو زدم رو ديدي؟!به خاطر يه خبر غلط يه برخورد هيجاني داشته...نمي شه اون جوون رو مقصر دونست...
به اينم معتقدم كه خيلي قبل تراز اين بايد براي مسائل اين تيپي كارفرهنگي مي كردن كه كار به اينجا نكشه...بستن كانالهاي ارتباطي شايد به صورت مقطعي يه جواب كوتاه مدت بده ولي آخرش كه چي؟!اگر قرار باشه اين فشارها دائمي بشه كه انقلاب مي شه...مردم حق دارن بشنون و قضاوت كنن...
---
اگه ما مردم، مخصوصا جونا تو کار مملکتمون دخالت نکنيم، نفهميم چي شد، پس چجوري بايد تو سرنوشتمون شريک دولت باشيم؟حالا نميدونم شما اين گفتو گو رو مي گي به جون هم افتادن يا گيسو گيس کشي و گردن زدن را افتاده بود؟
اتفاقاً منم مي گم كه بايد حرف بزنيم ولي آخه ما يه درد بزرگ داريم...
اكثرمون تحمل شنيدن حرف مخالف رو نداريم!فقط ياد گرفتيم حرف بزنيم.به حرف طرف مقابل هم حتي فكر نمي كنيم و به جاش مدام درگير اينيم كه يه جواب دندان شكن توي ذهنمون آماده كنيم و تحويلش بديم!
به جون هم افتادن يعني بحثهاي حاشيه اي براي تخريب رقيب...يعني توهين به فكر مخالفمون وقتي كم مياريم...يعني خيلي برخوردهاي زشتي كه توي روزهاي تبليغات اتفاق افتاد...
---
همه ي چيزهايي كه گفتم نظرات من دانشجويي بود كه هراز گاهي توي اخبار سركي هم مي كشم...قبول مي كنم كه خيلي جاها شايد به حرفهام نقد وارد باشه و اگر شماوبقيه نقدي داشته باشيد حتماً مي خونم و اگر منطقي بودقبول مي كنم.
منم ازاين شرايط ، ازاينهمه بي خبري از خدا كه بيمون عادت شده،ازاينهمه تحجري كه حاضرنيستيم ازش دست بكشيم خسته شدم...
منم مثل تو روزهاي انتخابات حال و روز خوشي نداشتم...شايد اگر اين كامنت نبود هيچ وقت ديگه حاضر نبودم راجع به اون چيزي كه گذشت حتي فكركنم...همه چيز اونقدر تلخ بود كه تكرارش هم تلخ مكرر! مي شه!!
---
ممنون از وقتي كه گذاشتي...