كل نوشته ات رو قبول دارما ولي يه ايرادي بهش دارم: دقيق بودن توي جزئيات هميشه بد نيست...ولي موضوعي كه روش دقيق ميشي خيلي مهمه!امروز رفته بودم توي يه محيط اداري.اكثر كارمنداش خانوم بودن.تمام مدتي كه من اونجا بودم داشتن راجع به انواع و اقسام مدل موهاي همكاراشون صحبت ميكردن.اون دفعه كه فلاني فر كرده بود /مش كرده بود/عروسي فلان كس اش بود/بهش ميومد/جلوهاي موهاش از زير مقنعه بد بود/با روسري خوب بود/
يه جاي ديگه اي رفتم تمام مدت بحث از ناخن هاشون بود.ناخنم شكسته نميرم عروسي فلان كس/فلان رنگ لاك رو خريدم/فلان جا مانيكور كردم! حالا اينا که مثال هاي نصفه نيمه منه!توي محيط که آدم قرار ميگيره اين حرفا عصبانيش ميکنه.از اون طرف عين همين مشکل به شيوه ي ديگه اي در مورد آقايون هست. تا ريال آخر قيمت فلان بازيکن فوتبال و اينکه توي جام جهاني هزار و هشتصد!!!!!!!! و ايکس چند تا گل زده به فلان تيم و... ميدونن
اصلا من ميگم دونستنش هم بد نيست!اما اين که آدم وقتش رو به بيان اين جزئيات بگذرونه واسم لاينحله.
نميخوام خودمو خيلي فرهيخته نشون بدم من فقط ميگم نمي فهمم چه جوري ميشه ماها روي موضوع به اين بي اهميتي اين قدر مانور ميديم...شايد حتي من گاهي خودمم همين جوري ميشم!
فکر ميکنم مشکلي که تو بهش ميگي دقيق شدن اسمش از نظر من توجه بي اندازه به مسائل کم اهميته!
برعکس فکر ميکنم جزئي نگري توي حالات روحي آدما خيليييييييي مهمه.اينکه آدم درک کنه چه حرفي رو کي بايد بزنه.حال طرف مناسب اين حرف هست يا نيست؟بدون اينکه بهمون زباني بگن خودمون از حالات و رفتار و چهره ه ي اطرافيانمون بفهميم کي خوشحالن کي ناراحت و تحت فشارن کي ...
نمي دونم تونستم منظورمو برسونم يا نه !