اين سياه پوشان به من هم يک حس خوبي مي دند ... حس اينکه هنوز هم چيزهايي مشترکي هستند که براي مردم اهميت دارند .
+سنگ وجودم آب نمي شه ... سنگ تراش مي خواد ... روضه هاي مقتل فقط اشکم رو در مي آوره. اليته نه اون روضه هايي که به بي حرمتي مي رسه ! و هدفش فقط چلوندن همه چيز به قيمت توليد اشکه!
تاريخ لکه ي ننگي بر دامان خويش دارد به اسم دعوتنامه هاي کوفي
باشد که ما اين ننگ را اين بار تکرار نکنيم.
اللهم عجل لوليک الفرج
توي وب خودم ازتون عذر خواهي کردم اگه طوري نوشتم که باعث ناراحتي شما شده
يبار ديگه هم اينجا
فقط اينکه من بهم بر نخورده يعني اصولا بيش نمياد که بهم بر بخره
من يه دوستي داشتنم،وقتي پست ميذاشت يه خبري هم به ما ميداد!
تو ازش خبر نداري؟؟!!
-----
باهات موافقم شديد!
شايد واسه همينه که عاشق اين جمله ي دکتر شريعتي شدم:
"حسين بيشتر از آب تشنه "لبيک" بود ، اما افسوس که به جاي افکارش زخمهاي تنش را نشانمان دادند و بزرگترين درد او را بي آبي ناميدند."
تا همين دوسه سال پيش همين روضه ها بدجوري بغضمو ميترکون اما الان ديگه نه...
الان يه سخنراني خوب تو تلويزيون بيشتر روم تاثير داره!
سلام
ايول
شما هم که يه پا گانگستريد!!!!!
ممنون که سر زدين و متنمو خوندين
با اينجاي حرفت بدجوري موافقم:
شنيدن زياد بعضي فاجعه ها بدجور بي غيرتمان کرده است!
بعضي وقتها که براي Nمين بار يه تيکه از عاشورا رو ميکشن جلو چشمت انقدر برات تکراريه و گوشاتو پر کردن که هرچي زور ميزني و به خودت فشار مياري گريه ت نميگيره! نهايتش يه بغض نصفه نيمه س.
کاش چيزايي رو بشنويم که نشنيده باشيم.
سخنرانياي دکتر رفيعي رو گوش بده :)
...
نميدونم والله...
جي بگم....
به ما هم سر نزدينا
اشتباه نشه منظورم همه ي اين مردم نبود بعضي از اين سياه پوشا بغض رو توي گلوي ادم ميارن
من تو دل اين سياه پوشاه هستم....
سياهن.....