گفتم بيام اينجام ابراز وجود كنم!چه پيچيده نوشني! تو همون جمله ي اولش موندم! بماند يا برود... كي؟ تو اين چند ماهه صحبت انتخابات بود كه بعدشم كشيده شد به بحثاي انتحاري! بعضي وقتا آدم از قصد گوشش كر مي شه خود به خود.بعدم به خودش نهيب مي زنه كه نه از قصد نبود و پيش اومد و اينجور شد و اونجور شد.ولي خب چشامون تو اين چند ماهه به خيلي چيزا روشن شد.نمي شه گفت...بعضي موقع ها آدم مقصدش حق هست اما وسطش به بيراهه مي ره.تو اين بيراهه ها هم هي اين شاخه به اون شاخه و....
بازم به نظرم اين عيار سنجي درست نيست! بحث سر دنيا و آخرت نيست.سر دنياست.توي مسئله ي دنيا به نظرم عيار آدما معلوم نمي شه.
بود و نبود و ولي خوب گفتي!آدم تكليفشو نمي دونه.اما بازم يه چيز ديگه.به نظرم اونا كه رفتن به نظرشون اين نبوده كه شلوغ ترين راه درست ترين راهه!!! چون جنم مي خواد.قرار نيس كه همه با هم جنم داشته باشن! ظرفيت موندنو نداشتن.تازه به نظرم اوني كه خودشو شناخت و رفت مثل همونيه كه خودشو شناخت و موند!! چون اوني كه رفت مي دونست اگه بمونه و يه خورده سختي بكشه شونه خالي مي كنه!شايد رفت كه آدم شه و برگرده!