سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























گـــــــل یا پوچ؟!

یامَن شُکره فوزٌ لشاکرین

یه دقه آروم بگیر!اینمهمه انرژی رو از کجا میاری؟مهدیه اصلاً تو بلند شو از اتاقش برو بیرون مامان جان...شمادوتا باهم باشید همسایه ها تا صبح نمی خوابن!!

مهدیه می گه:خیــــــــــــــلی کارت درسته!

دوتایی ریسه می ریم از خنده!

در حالیکه داره به اصرار مامانم می ره بیرون بهش می گم:مهدیه! ازخودت نگهداری کن!!

آخه امشب مستند مردان پرسپولیس رو دیدیم که توش قطبی به جای اینکه بگه مراقب خودت باش می گفت از خودت نگهداری کن!!!

باز صدای خنده...

هنوز چند دقیقه نگذشته که برمی گرده!...خنده ام می گیره!می گه تورو خدا نخند!به مامان جون قول دادم که صدامون درنیاد...راستی تلویزیون رو روشن کن،یوزارسیف شروع شده بود...هفته ی قبلش رو دیدی؟من کل فیلم رو برای همین یه صحنه می دیدم!...معلم زبانمون می گفت:به قول داداشم نمردیم و فیلم صحنه دار ایرانی هم دیدیم!!...

سعی می کنیم روی سایلنت بخندیم که باز یکیمون تبعید نشه!

یک سال و سه ماه فاصله ی سنی داریم...تقریباً تا 8-9سالگی به اندازه ی تام وجری بهم علاقه داشتیم!!...

هروقت که بیشتر از 10 دقیقه ساکت بودیم و کاری به کارهم نداشتیم همه تعجب می کردن و می گفتن:چی شده؟بسه دیگه!پاشید دعواکنید باهم!!!

اون موقع یه جوری از دستمون آسی بودن الان یه جور دیگه!

پ ن1:مهدیه هم یکی از سوژه های شادی بخش روزگار جوانی منه...

از صمیم قلب آرزو می کنم که از سال دیگه دانشجوی رشته ی مورد علاقه اش توی تهران باشه!

پ ن2: علی رغم اینکه پاییز رو خیلی دوست ندارم ولی روزهای قشنگی رو می گذرونم...خداجون ممنون!

بعدالتحریر:یکی دیگه از هیجان انگیزترین اتفاقات روزهای جوانی پیچاندن کلاس به صورت دسته جمعی ست...به مدد اتحاد هم کلاسی های پایه، فردا هم به تعطیلات آخر این هفته پیوست و چهارشنبه ی تقویم ما مثل پنجشنبه و جمعه و شنبه قرمز شد!زنده باد خودمون!

خدایتان سپاس


نوشته شده در جمعه 87/7/26ساعت 10:57 عصر توسط یکی مثل خودت نظرات ( ) |


Design By : Pichak