سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























گـــــــل یا پوچ؟!

به نامت...

سکانس اول:امروز تلویزیون پخش زنده از حرم امام رضا(ع) داشت ...

راستش را بخواهید اصلاً آرزو نکردم که کاش آنجا بودم!

تصور اینکه درآن شلوغی زائر امام رضا(ع) باشم و انقدر در ازدحام آدمهای مختلف گم شوم که نتوانم چهار کلمه حرف دل با آقا بزنم برایم اصلاً دلچسب نبود...

منکر فضای معنوی و برکت حتی "حضور" در این فضای معنوی نیستم ها!کسی دچار سوء تفاوت نشود!

ولی راستش را بخواهید فکر می کنم همین که تو تلویزیون خانه را Mute کنی و فقط به تصاویر چشم بدوزی و حتی قدر یک سلام با امام خلوت کنی خیلی تأثیرگذارتر از آن است که چادر را به کمر گره بزنی و به مدد دستان پرتوان (یاد کارگاه گجت بخیر!) جماعتی را کنسرو کنی و با هراز مشقت دستت را به ضریح برسانی و تا از بین جمعیت خودت را بیرون بکشی معلوم نیست این زیارت "مستحب" چه بر سر حجاب "واجبت" آورده است!

*پ ن: اعتراض وارد است!موضوع بی نهایت تکراری ست!

سکانس دوم:این دفعه ی چندمی بود که از جملاتم ایرادهای خنده دار می گرفت!!

ذاتاً از آدمهایی که مدام ازم سینتکس ارورهای " لوس " می گیرند خوشم نمی آید...دست خودم هم نیست!وحیف که بشر در طول تاریخ همیشه از صراحت کلامش ضرر دیده وگرنه...! (روی قید "همیشه" تأکید دارم !!!)

سکانس سوم:بر حسب اتفاق از یک وبلاگ دونفره ی عشقولانه(!)سر در می آوری و به برکت آن دری از وبلاگهای جلف این تیپی به رویت گشوره می شود...

عاشقانه های اقدس و قلی

نوشتن چرت و پرتها و قربان صدقه رفتن هایی که هرچه فکر می کنی ضرورت مطرح شدنشان را در قالب یک وبلاگ نمی یابی!

کاش حرفهای حسابی درش پیدا می شد...کاش جهت حفظ خاطرات دوتا آدم حسابی بود نه جریان دوستی ای که دو روز پیش در خیابان شکل گرفته!افسوس که از رسالت همین کیبورد هم غافلیم و خیلی وقتها حواسمان نیست یک جمله ی ما چه بر سر یک "جوان زمینه دار" می آورد!

نوشته ها و عکسهایی می بینی که مجبورت می کند  با خود زمزمه کنی:

ای عشق چه زود بی پناهت کردیم...
آلوده ی تهمت و گناهت کردیم...

...

ماکه نان گندم نخورده ایم ولی مشاهداتمان می گوید اسم این چنگولک بازی ها هوس است تا عشق!

احتمالاً باید بعداز این پست قسم بخورم که مخاطب خاص نداشته ام لذا همین جا براین موضوع تأکید اکید دارم!

پ ن1:من از همه ی کسانی که از آپ نشدن این وبلاگ تا مرز کشیدن موهایشان پیش رفتند بی نهایت شرمنده ام!گاهی پیش می آید دیگر!

پ ن2:بعضی ها منتظر جمع بندی پست قبل بودند ولی ترجیح دادم نتیجه گیری به عهده ی مخاطب باشد!به قدر کافی حرفهای متفاوت مطرح شد...

پ ن3:مشتاقانه منتظر فصل محبوبم هستم...

پ ن4:حرفهای این پی نوشت آخر هم بماند برای خودخودخودم!

خدایتان سپاس


نوشته شده در پنج شنبه 87/12/8ساعت 2:36 صبح توسط یکی مثل خودت نظرات ( ) |


Design By : Pichak