گـــــــل یا پوچ؟!
یا ذالحکمة والبیان مدتی ست که دارم فکر می کنم چرا اکثر چیزهایی که اطرافم را پر کرده اند در لانگ شات زندگی عظمتشان خیـــــــــلی زیاد است...انقدر بزرگ که گاهی فکر می کنم این بهترین گزینه ی ممکن می تواند باشد اما وقتی که رویشان زوم می کنی و از نزدیک وارسی شان می کنی می بینی خیلی هم ... ! این قضیه این روزها برایم زیاد اتفاق می افتد... از عظمت گرفتن آدمها گرفته تا بزرگ جلوه دادن اتفاقات تا حیرت انگیز به نظر رسیدن یک کتاب تا... قضیه درباره ی آدمها قابل توجیه تراست...مشکل این است که آدمهای این روزگار -که خودم هم یکی شان هستم!- بیشتر از آنچه که باید حرف می زنند...و متأسفنه یا خوشبختانه حرفهای بزرگ در ابعاد آدمهای کوچک تغییری ایجاد نمی کند! ولی کاش این آدمهایِ مثل من، در یک ویژگی دیگر هم قدری بامن مشترک بودند...در شکهای وقت بی وقت به قدمی که دارند برمی دارند...کاش آنها هم به خودشان سوء ظن داشتند ولی خب، نه به اندازه ی من! گاهی فکر می کنم کاش توانایی حرف زدن را از انسانها می گرفتند!!... آن وقت دست کم برای بیان حرفهایشان مجبور می شدند که به زبان اشاره متوسل شوند و از آنجایی که عضلات دست هیچ بشری به اندازه ی عضلات زبانش قدرت ندارد (!) مجبور می شد کمتر حرف بزند! یا اینکه ناچار به نوشتن روی می آورد که در آن صورت هم علی رغم میل باطنی مجبور بود فکر کند!! از آدمهایی که حرفهای قشنگ را حفظ می کنند و این ور وآن ور تعریفش می کنند و برای دیگران ژست معرفت می گیرند خسته شدم! روح بزرگی می خواهد که این جمله به زندگی ات سنجاق شود که "مهم نیست چه کسی می گوید، مهم اینست که چه می گوید!" راستش را بخواهی از آدمهای طبل نما (یا به قول معصومه طبل های انسان نما!) خسته شده ام!!! -:چون روایتی را می شنوید ، آن را بفهمید و عمل کنید، نه بشنویدو نقل کنید .زیرا راویان علم فراوان و عمل کنندگان آن اندکند!(نهج البلاغه- حکمت 98) :- پ ن: چه سنگ صبور خوبی ست این وبلاگ...دوستش دارم!
تعارف که نداریم ،من ِ جوان امروزی وقتی می بینم حرفهای کسی روی خودش هم اثرنداشته بی خیال خودش وحرفهایش می شوم...
Design By : Pichak |