سكانس اول: كنسرو!!! راستي كه كنسرو ميكنن مردم را! اول با ابزار آرنج و بازو حسابي آدم را مي كوبند! بعد بخارپز بعد كنسرو ميكنن خلق الله را!!!
دوم: ؟؟؟؟؟ من كه ترجيح ميدم همين جوري رك و راحت حرف بزنم. بنظرم از نفاق و دورويي و دروغ و تعارفهاي مسخره ي خيليا بهتره اين اخلاقم! البته گاهي ادم بايد سعي كنم حرف نزنم!تا صراحت نظرم ادماي بيجنبه را كه عادت به تمچيد از خودشون دارن را دلخور نكنه! تا دلخوريشون باعث عذاب و دلخوري خودم بشه! اين را گذشت سالها+تجربه يادم داده.... سكوت
سوم: .........................!..............؟...............!!!
چهارم: امدن فصل بهار تبريك و شادباش فاميل جون
سلام
سكانس اول : اي قوم به حج رفته كجاييد كجاييد ؟؟
معشوق همين جاست بياييد بياييد ...
سكانس دوم : بــــــــلـــــــه ...
سكانس سوم ( برداشت اول ): از دست زمانه تير بايد بخوري
دائم غم ناگزير بايد بخوري
صد مرتبه گفتم عاشقي كار تو نيست
بچه تو هنوز شير بايد بخوري
سكانس سوم ( برداشت دوم ) : تا ابد بوي محبت به مشامش نرسد
هركه خاك در ميخانه به رخسار نرفت
سخن عشق نه آن است كه آيد به زبان
ساقيا مي ده و كوتاه كن اين گفت و شنفت
يادم نيست!!! ...
ولي حالا بزار من هم در مورد پست قبليت يه چيزي بگم
دوران برده داري رو كه يادت هست حالا اگه اون زمان نبودي ولي حتما يه چيزهايي خوندي ؟ البته منظورم برده داري اوليه است كه اوجش در يونان و روم باستان بود ! برده ها قيام كردند بخاطر اينكه كار بي مزدو ... ميكردن بعد از قيام برده ها حكومت فئوداليسم ايجاد شد كه رعيت ها همون برده هاي سابق بودند كه حالا بهشون مزد ميدادند و اون شكنجه هاي دوره ي برده داري نبود و زمين در اختيار رعيت بود ، نسل به نسل ... برده ها خيلي خوشحال شدند ولي بعد از صدها
سال از حكومت فئوداليسم ناراضي شدند چون بايد كار ميكردند وبيشتر دسترنجشون رو ميدادند به ارباب و حق نداشتند بدون اجازه ارباب ، زمين زراعي و اون روستاشون رو ترك كنند و ما بقي مشكلاتي كه از رابطه ارباب و رعيتي ايجاد شد باعث شد كه همان بردگان شاد ديروز از حكومت ارباب و رعيتي به انسانهاي خشمگين از اين حكومت تبديل بشوند ! حالا مشكل از كجاست ؟ شايد فراموشي اين بردگان ( رعيت هاي فعلي ) از گذشته خودشون ؟ يا نه شايد مشكل در فئودال بود !
فئودالي كه خودش رو نماينده خدا در زمين ميدونست ؟!
كه بعدا نظامهاي ديگه روي كار اومد .
( ببين نصف شبي نظريه پرداز هم شديم! )
شما خودش رو ناراحت نكن ! همه كه مثل هم نيستن !
راستي نتيجه گيري خواننده هم بر عهده نويسنده !!!
سلام!
بابا عنکبوت ها کم کم داشتن اين گوشه کنارها، تار مي زدن!
گناه داشتن بي چاره ها!
با اين پست جديد، خونه خرابشون کردي!!!
حس مي كنم با سكانس اول و سوم موافقم!! (باز هم تفاهم!!!)
راجع به دومي هم نظري ندارم!
درمورد اولي هم بايد بگم من كه اصلا چند ساله كه توي حرم، به جلو رفتن اصلا فکر هم نمي کنم!!
هم چون واقعا گاهي اين جلو رفتن ها باعث خيلي گناه ها و ضايع کردن حق مردم و ... مي شه(که البته خودت گفتي)
هم به يك دليل ديگه که بماند...!