سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























گـــــــل یا پوچ؟!

به نام خدا

 

از دیشب توی خونمون برای کلاس اندیشه اسلامی امروز عزای عمومی اعلام کرده بودم...به هزار و یک دلیل یه مدت هست که دوست ندارم سر کلاسهاش برم!

 

رسیدم سر کلاس...

یه خبرایی بود!

بوی پیچوندن کلاس و این حرفها میومد!...منم که برای کنسل کردن  کلاسهای این استاد همه جوره پایه ام رفتم بین بچه ها که ببینم جریان چیه؟!...

گویا تجمعی روبه روی سفارت امارات برای اعتراض به تغییر نام خلیج همیـــــــــــــــشه فارس قرار بود انجام بشه!

بچه ها شروع کردن به تحریک کردن استاد...

 

-استاد شما براتون مهم نیست اسم خلیج فارس چی باشه؟

-استاد اعتراض حق ماست!

-استاد مادانشجوی این مملکتیم...دارن حق مسلممون رو ازمون می گیرن!...سکوت ما چه معنی ای می تونه داشته باشه؟

 

خلاصه حضرت استاد رضایت دادن که حاضری رو بزنن و به سلامت!

ماهم سرخوش از اذن خروج استاد اکیپی زدیم بیرون!

طبیعتاً بیرون رفتن 12تا دختر اگر لال و کور وکر هم باشن کلی ضایع ست...حالا چه برسه به ما که ماشالا از همه ی این نعمتهای خدادادی تا حداکثر امکان استفاده می کنیم!!

 

اینکه چه جوری به سفارت امارات رسیدیم خودش یه فیلم بلند کمدی می شه که جهت حفظ آبرو از طرحش صرف نظر می کنم!!

 

آخرین ماشینی که سوار شدیم یه وَن بود...راننده گفت چون تظاهرات شده ترافیک شدیده...چندتا از دانشجوهارو هم می زدن و ...

بچه ها هم از اینکه خبر این تجمع همه گیر شده ذوق زده شدن وگفتن آقا ماهم از همون تظاهراتی هاییم!!...

راننده هم از هیجان بچه ها خنده اش گرفت و گفت پس یه مشت تروریست سوار کردم!...بدم نمی یومد بهش بگم مشت واحد شمارش عدس و نخود ولوبیاست نه آدمیزاد!

درسرتون ندم!باهر مشقتی بود ساعت 3.30رسیدیم اونجایی که باید می رسیدیم!وقاعدتاً چون برنامه از ساعت 1شروع شده بود ما آخر ماجرا هم............ نرسیدیم!

کنار خیابون جمعیت معترض مشغول صرف ناهار بودن!

دوتا دخترخانم رو گیر آوردیم جهت تخلیه ی اطلاعاتی!...خیلی برام جالب بود...گویا از اراک اومده بودن...
علی اظاهر از شهرهای دیگه مثلاً سمنان هم بچه ها شرکت کرده بودن!...اینجاست که آدم می گه:مرســــــــــی وطن دوستی!

 

می گفتن که چند نفری کتک خوردن و اون بنده خدایی هم که برای شعار دادن هدایتشون می کرده دستگیر شده و ملت در اعتراض به این برخورد پلیس می گفتن:

نیروی انتظامی!حمایت از خلافکار وظیفه ی شمانیست!!

روی زمین هم اگر دقت می کردی شیشه خرده های عینک و امثالهم رو می تونستی ببینی!

اینکه این برخورد چه معنی و سیاستی پشتش بوده یا اینکه اون عده چه کرده بودن که مستحق چنین برخوردی بودن برای منو دوستام موضوع لاینحلی موند!

 

خلاصه دست آخر ماهممون احساس کردیم یا پاهامون آب رفته یا دستامون کش اومده چون دست از پا دراز تر راه اومده رو برگشتیم!

بااینکه به هیچ شلوغ بازی ای نرسیدیم ولی خب خودمون رو دلداری می دادیم که الاعمال بالنیات!

روز فوق العاده ای بود...بی نهایت خوش گذشت!

 

پ ن1:استاد ریاضی مون می گفت هر اعتراض غیر متعارض با قوانین حتی اگر به نتیجه هم نرسه باید انجام بشه...عمیقاً باهاش موافقم!

پ ن2:قطعاً پشت این حرکت نیروی انتظامی منطقی بوده...یعنی امیدوارم که بوده باشه!

پ ن3:نمی دونم چرا جدیداً هم کلاسی های ما پایه ی هر نوع اعتراض و اغتشاش و ... شده اند...این دومین اقدام تروریستی(!) این هفته بود...اولی که با خیر و خوشی تموم شد...اینم که به جاییش نرسیدیم...خدا آخر عاقبت مارو ختم بخیر کنه! 

 


نوشته شده در سه شنبه 87/2/10ساعت 8:40 عصر توسط یکی مثل خودت نظرات ( ) |


Design By : Pichak