گـــــــل یا پوچ؟!
بسم الرب الزهــرا پرواز آسمانی او را ملَک نداشت پ ن:چقدر غریبه این ایام فاطمیه...اونقدر که حتی به خودمون زحمت نمی دیم سیاه پوش دختر رسولی باشیم که همه مون از پیرویش دم می زنیم... اونقدر که وقتی شب شهادت خانم توی مسجد می خواستن مراسم عزاداری رو شروع کنن کنار دستیم ازم پرسید:امشب مگه شهادت کیه؟!!! نمی دونم!گاهی فکر می کنم ائمه قریبند ، ما غریب! خدایا رحم کن! رحم کن به زندگی هایی که جشن آغازشون توی این شبها برگزار می شه... رحم کن به ماهایی که دانسته و ندانسته خیلی از حرمتها و ارزشهارو زیر پا می ذاریم... می گفت آن روز برای اولین بار اشکهای بابا رادیدم... هنوزهم وقتی تلویزیون آن صدارا پخش می کند چشمهای بابا بازهم... وقتی حیاتی نمی توانند بغضش را پنهان کند...وقتی بعداز مدت مدیدی پخش قرآن صدایی که غم درش فریاد می زند می گوید: روح بلند پیشوای مسلمانان و رهبر آزادگان ، امام خمینی به ملکوت اعلی پیوست وتصاویر بی روح نلویزیونی می گویند که آن روز حسینیه ی جماران پرمی شود از سیه پوشانی که به سروصورت می زنند...کسانی که می گویند آن روز طعم تلخ یتیمی را چشیدند... شاید سید احمد این طعم را بیشتر از سایرین حس کرد... آن لحظه که صورت برصورت پدر می نهد و برفراق پدری می گرید که در سالهای بدون او دمی بیش تاب نمی آورد... می گفت:خوش به حالت که آن روزها را ندیدی...خدانکند حالاحالاها خاطره ی آن روزها تکرار نشود... ومن هنوز هم نمی توانم عمق این محبت را درک کنم...نمی توانم درک کنم لحظه به لحظه ی زندگی کسی را بشود سالها روایت کرد...وبااین حال کامران نجف زاده در خط آخر گزارشش بگوید:هنوز امام را آن گونه که کوچه های جماران انتظار دارند تعریف نکرده اند... همیشه درمقابل نام خمینی(ره) هزاران علامت سؤال در ذهنم صف می کشند... خدایتان سپاس
ماهی که در اطاعت خورشید شک نداشت
سنگش زدند و دست ز افشای شب نشُست
آن نور ناب واهمه ای از محک نداشت
مهتاب زیر سیلی شب بود و آفتاب
حتی دو دست باز برای کمک نداشت
این بود دستمزد رسالت؟ زمینیان!
ای خلق خیره! دست محمد نمک نداشت؟
می پرسد از شما که چه کردید؟ مردمان
گلدان یاس باغچه ی من تَرَک نداشت
خورشید و ماه را به زمینی فروختند
ای کاش خاک تیره ی یثرب فدک نداشت
Design By : Pichak |