سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























گـــــــل یا پوچ؟!

هوالصبور...

 

بعداز ظهر داااااغ تابستانی...تهران،متروی صادقیه به سمت کرج

جای جمیع دوستان و آشنایان خالی درشرایطی از شدت گرما درحال بال بال زدن بودیم سوار مترو شدیم...

در صندلی مقابل دختر خانمی با چادر نشسته بود...

کم کم صندلی هاپر می شد و قطار هم چنان لنگر انداخته بود...

مشغول خوندن همشهری جوان بودم که یهو سرم رو آوردم بالا دیدم رفیقمون داره چادرش رو درمیاره.چیز عجیبی نبود به کارم ادامه دادم...

چند ثانیه بعد که دوباره چشمم خورد بهش داشت مقنعه اش رو تا می کرد!!هاج و واج نگاهش کردم...موهاشو موتب کرد.چادرومقنعه اش رو روی صندلی مقابلش که هنوز خالی بود گذاشت،کتابش رو باز کرد و مشغول خوندن شد...

دلم برای چادرم سوخت!اعتقاد که نباشه جون در عذابه!!

نمی دونم این چه رسمی شده توی مترو که خانومها فک می کنن واگن بانوان یعنی خونه ی خاله که تازه توش پسرخاله وشوهر خاله هم محرمند!!!

هر شلوغی ای کافیه تا بدون حکم رضاخان برای بعضی ها فتوای کشف حجاب برسه...

درشرایط فعلی هیچ کس جرئت اعتراض نداره...یکیش خودم!...طرح مبارزه با بدحجابی کجایی که جلوی هر سوراخ این سد رو می گیری آب از یه جای دیگه می زنه بیرون...مشکل حادتراز این حرفهاست،باورکن! 

پ ن1: داااااااااغه...

پ ن2:تاحالا هروقت می خواستم سربه سرکسی بذارم وسط تعریف کردن یه فیلم سکوت می کردم...طرف می پرسید:خب؟بقیه اش؟...می گفتم :هیچی دیگه برقهای سینما رفت!!

هیچ وقت فکرش رو هم نمی کردم یه روز برم سینما و توی لحظه ی حساس فیلم همه جا خاموش بشه!!

نکنیم!...اسراف در مصرف ،لجبازی باخودمونه...نه اداره ی برق نه دولت ونه هیچ کس دیگه...

 

پ ن2:اعیاد شعبانیه تون هم مبارک...

 


نوشته شده در سه شنبه 87/5/15ساعت 1:34 صبح توسط یکی مثل خودت نظرات ( ) |


Design By : Pichak