گـــــــل یا پوچ؟!
آوردهاند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او.... شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند. بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی. جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمیداند. بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را میدانی؟ سخن به قدر میگویم و بیحساب نمیگویم و به قدر فهم مستمعان میگویم و خلق را به خدا و رسول دعوت میکنم و چندان سخن نمیگویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت میکنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد. بهلول گفت از من چه میخواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمیدانی، آیا آداب خوابیدن خود را میدانی؟ اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود. ادامه داد: در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود.. هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد. پ ن1:هرکسی از ظن خود شد یار من! پ ن2: ما نبودیم ولی می گویند امام جمله ی معروفی داشتند: " هروقت دیدید دشمن شمارا حمایت کرد بدانید کار شما اشتباه بوده..." این روزها احساس می کنم همه داریم اشتباه می کنیم... وقتی دیدم خبر شماره ی یک نیوزهای یاهو اغتشاشات تهران بود... وقتی می شنوم که سران کشورهای دیگر از این آشوبهای داخلی ما چه عروسی ای گرفته اند و چطور وقیحانه از اغتشاشگران حمایت می کنند... وقتی می شنوم چند نفر از هم وطنهای من به ضرب گلوله های داخلی کشته شده اند... وقتی آقای ایکس را مغرور از پیروزی و آقای ایگرگ را در اوج بی خبری(که امیدوارم بی خبری باشد) از اثرات مخرب بیانیه هایش می بینم... وقتی می بینم چقدر راحت در اتوبوس و مترو ودانشگاه به جان هم می افتیم ... مطمئن می شوم که این راهش نیست...اشتباه رفتیم! پ ن1:این روزها می شود ارزش امنیت را فهمید! پ ن2:بابام گفتند جایی از قطع شدن اس ام اس و آنتن موبایلهاو یاهو مسنجر و فیلترشدن کلوب و... گله نکنم.این گلایه ها جو را متشنج تر می کند.مصلحتی در کار است... . امرشان مُطاع! پ ن3:مارا به راه راست هدایت فرما...راه کسانی که به آنان نعمت دادی، ونه کسانی که بر آنان غضب کردی ونه گمراهان! از دیشب تا حالا هزار بار مناظره ی دیشب را برای خودم مرور کردم... بارها جریان را جور دیگری تصور کردم، بارها سعی کردم دیالوگها را به شکل دیگری بچینم، سعی کردم مهره های بازی دیشب را آنقدر جابه جا کنم که نتیجه ی بازی من هیچ شباهتی به نتیجه ی بازی دیشب نداشته باشد... گاهی که خسته می شدم مسیجهایی که ظرف همین چندساعت به خنده دارترین شکل ممکن ساخته شده بود را برای چند نفری فوروارد می کردم که لااقل دلم خنک شود! اما هیچ کدام از این کارها فایده ای نداشت... بغضی که دیشب شکل گرفت هنوز هم در حد فاصل دل و زبانم جا خوش کرده است! من مناظره(بخوانید دوئل!) دیشب را دوست نداشتم! من آدمهای بی سیاست دیشب را هم دوست نداشتم! کاش می شد وقت تبلیغات از همین امروز تمام می شد و تا خود 22ام فقط وقت می دادند که فکر کنیم! 1-آدم ها را از انچه درباره دیگران می گویند بهتر می توان شناخت تا از انچه درباره خود می گویند... 2-قبلاً هم گفته بودم باز برای خودم یادآوری می کنم:"کسی که حق رأی رو به خودش نمی ده جامعه حق انتقاد رو ازش می گیره!" 3-این انتخابات یک حسن بزرگ دارد؛آنهم اینکه بعضی از کاندایداها حتی هنر خوب حرف زدن و خوب شعار دادن را هم ندارند! 4-چه چیزی تأسف آورترازاینکه این روزها تخریب سایرین کارآمدترین شیوه ی رقابت شده است؟!...بدا به حال مردمی که انقدر ...بـــــــــــــــــوق... فرض می شوند!!و بدا به حال کسانی که فریب این جوسازی هارا می خورند! 5-به قول بنده خدایی:از تک رأی "خودت"،"صیانت" کن! خدایتان را سپاس گاهی بعضی حوادث ،بعضی اتفاقات،بعضی فجایع تاریخ را دلت نمی خواهد برای نسل بعداز خودت نقل کنی... دلیلش هم یا وحشت است یا شرم یا... مثلاً من دلم نمی خواهد برای نسل بعدازخودم بگویم فاطمیه یعنی چه! می ترسم ... می ترسم از علامت سؤالهایی که خودم هم جوابشان را نمی دانم! شرم می کنم... شرم می کنم که مجبور شوم از درو دیواری بگویم که... مجبور شوم از صورت نیلی بگویم... می ترسم و شرم می کنم که بگویم چرا شبانه،مخفیانه، ...! بگذار بچه های بعداز من فکر کنند بزرگترین فاجعه ی تاریخ اسلام عاشورا ست... بگذار ندانند که اگر آن روز مادر در کوچه ی بنی هاشم سیلی نمی خورد هیچ وقت دستی جرئت نمی کرد سر پسر را... بگذار نفهمند که اگر با محسن زهرا(س) چنین نمی کردند هیچ تیر سه شعبه ای گلوی علی اصغر حسین(ع) را نمی درید... بگذار هیچ وقت نفهمند آتشی که خیمه های حسین(ع) را سوزاند بازمانده ی همان آتشی بود که درِ خانه ی علی(ع) را خاکستر کرد... بگذار آبروی مسلمانان بیش از این برای نسل بعداز من رنگ نبازد! من این بی خبری را بیشتر به صلاحشان می دانم وگرنه آنها هم مجبور می شوند روزهای فاطمیه فقط مشکی بپوشند و بی صدا در خلوت خودشان اشک بریزند! بعدالتحریر: پ ن 30اردیبهشتی:صلی الله علیک یا امام الرئوف،یاعلی ابن موسی الرضا(ع) پ ن از ته ته ته دل:افوض امری الی الله ان الله بصیربالعباد
شیخ پیش او رفت و سلام کرد.
فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد میکنی؟ عرض کرد آری..
بهلول فرمود طعام چگونه میخوری؟
عرض کرد اول «بسمالله» میگویم و از پیش خود میخورم و لقمه کوچک برمیدارم، به طرف راست دهان میگذارم و آهسته میجوم و به دیگران نظر نمیکنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمیشوم و هر لقمه که میخورم «بسمالله» میگویم و در اول و آخر دست میشویم..
بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود تو میخواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمیدانی و به راه خود رفت.
مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید.
بهلول پرسید چه کسی هستی؟
عرض کرد آری...
بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمیدانی..
پس برخاست و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کار است، شما نمیدانید.
باز به دنبال او رفت تا به او رسید.
عرض کرد آری... چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه خواب میشوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (علیهالسلام) رسیده بود بیان کرد.
بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمیدانی.
خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمیدانم، تو قربهالیالله مرا بیاموز.
بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم.
بدانکه اینها که تو گفتی همه فرع است و
جنید گفت: جزاک الله خیراً! و
و در خواب کردن اینها که گفتی همه فرع است؛ اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد بشری نباشد.
Design By : Pichak |