گـــــــل یا پوچ؟!
منبری از جهاز اشتران بیاورید و به آنان که رفته اندو آنان که نیامده اند ندا دهید حادثه ای در راه است...
همه رسیدند...همه منتظر بودند...همه متحیر...
گفتند:شمایارسوال الله
انگار می خواست بااین جمله خیلی چیزهارا به تاریخ ثابت کند
نمی دانم چرا بعضیها ادامه ی جمله را در گستره ی تاریخ محو کردند همان ها که هنوز دستانشان گرمای بیعت را به یاد دارند اما سرمای عداوت خیلی چیزهارا ازیادشان برد
راست می گویی شاید تقصیر آنها نیست که مولا دومعنی می دهد!...آنها هم ترجیح دادند علی برایشان دوست باشد تا سرپرست...
دوست خانه نشینی که غربت سالهای سکوتش را می توانی از چاههای کوفه بپرسی
این جا بود که کاخهای آرزوی روزهای بی محمد فرو ریخت و آبی که می رفت تا گل آلود شود به چشمه ی لایزال ولایت ملحق شد و ماهگیران تورهای کینه را از همان لحظه گستردند
جبرئیل آسمانهارا آذین بست
ندارسید امروز دینم را برتو تمام کردم
گفتم:مااهل کوفه نیستیم....علی تنها بماند
گفت:مطمئنی؟
Design By : Pichak |