سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























گـــــــل یا پوچ؟!

« کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود ؛ آن هم به سه دلیل : اول آن که کچل بود ؛ دوم این که سیگار می کشید و سوم - که از همه تهوع آور تر بود - این که در آن سن و سال زن داشت !!! چند سالی گذشت . یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالی که خودم زن داشتم ، سیگار می کشیدم و کچل شده بودم ... » دکتر شریعتی

گاهی امروز ما آرزوی دیروزمان نیست...گاهی ایده آلهایمان عوض می شود...گاهی سلیقه یمان سیرش نزولی می شود...هرچه از تاریخ درون شناسنامه ات بیشتر دور می شوی فاصله ی این گاهی ها به هم نزدیک تر می شوند!کاش عقایدوتصورآدمها مصور بود...انقدرکه بشود ثبتشان کرد...قول می دهم خیلی ها از آنچه که امروز هستند پشیمان می شدند!!آدمهای منزوی و سرد و وبی حوصله ای که نشاط و هیجان هیچ جایی در روزهایشان ندارد...هنوز هم دنیای پرانرژی و شاد خودم را به دنیای خیلی هایتان ترحیج می دهم!

 

پ ن خاص:بیچاره سنگی که از دست کودکی رها میشود بسوی قناری ! نمی داند که دل کودک را بشکند یا دل قناری را...!!

...

خدارا زیاد برای داشتن این دل سنگی شکر می کنم...این بارنیز هم!!

 

پ ن خاص الخاص:انگار پای ثانیه ها لنگ میشود ، وقتی دلی برای دلی تنگ میشود !

دلم برای چندنفر خیــــلی تنگ شده191.gif...اینهم از مزایای روزگار شلوغ جوانی!!...

خدایتان سپاس


نوشته شده در سه شنبه 87/11/1ساعت 10:28 عصر توسط یکی مثل خودت نظرات ( ) |

قسم بر خانه ی کعبه،به جای پای ابراهیم،قسم بر مسجدالاقصی،که ما تنهای تنهاییم...

 

اگر فکر می کنی محال است کسانی پیدا شوند که آب را از غافله ای دریغ دارند به غزه بنگر...هنوز هم محاصره رسم است...هنوزهم دریغ کردن بهترین دستاویز است...گاهی آب،گاهی غذا،گاهی دارو ،گاهی...

اگر قبول نداری که ممکن است زنان وکودکان دشمن جدی لشکری از مردان جنگی با هزاران هزار سلاح باشند،تا آنجا که طعم تلخ سیلی بیگانه را بچشند ...

اگر باور نمی کنی انسانیت تا آنجا تنزل پیدا کند که با تیر گلوی کودکی 6ماهه را بدرند ...

اگر باور نمی کنی...

به غزه بنگر...

 

وتو!ای آنکه در سال61هجری در ذخایر تقدیر نهفته بودی ...نومید نشو که تورا نیز عاشورایی ست و کربلایی که تشنه ی خون توست وانتظار می کشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی و از خود ودلبستگی هایت هجرت کنی و به کهف حصین لازمان و لامکان ولایت ملحق شوی وخودرا به غافله ی سال 61هجری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت رسی...(شهید آوینی)

 

بازهم سوره ی مبارک حشر می خوانیم...بازهم...بازهم...بازهم...


نوشته شده در پنج شنبه 87/10/12ساعت 9:0 عصر توسط یکی مثل خودت نظرات ( ) |

یا مَفزَع المَلهوفین...

خیلی فکر کردم که چه باید نوشت؟

خطاب به چه کسی؟

از کدام زاویه ی تکراری باید به قضیه نگاه کرد؟

کدام اسم را باید سیبل حرفهای کنایه آمیزم بگیرم؟

حتی به این فکر کردم که نوشتنم چه دردی دوا می کند؟نوشته های پیشینیان چه دردی دواکرد؟

 این همه حرف،تظاهرات،اعتراض کدام وجب از خاک فلسطین را آزاد کرد؟

این همه مرثیه خوانی های ما کدام سرباز اسرائیلی را در شلیک گلوله به کودکی که در آغوش مادر خفته بود مردد کرد؟

گاهی آنقدر سوزناک صفحات روزنامه ها را سیاه کردیم واندر مظلومیت برادران وخواهران هم دینمان در فلسطین،لبنان ،عراق،افغانستان و... ناله سردادیم که حتی خودمان هم متأثر شدیم واوج تأسفمان وقتی که تلویزیون تصویر همین مظلومیت را پخش می کرد جلوه می کرد و ما نه که همه چیز برایمان در چارچوب کلمات قابل هضم است ونه که دل دیدن این تصاویر را نداریم شبکه ی تلویزیون را عوض کردیم و دل به طنزهای مهران مدیری سپردیم که مبادا لحظه ای به این فکر کنیم که اگر آن گلوله شقیه ی فرزند ما را می شکافت چه می خواستیم بکنیم؟

همان بهتر که آشوب جنگ به جوانان غزه مجال سرک کشیدن در این دنیای مجازی را نمی دهد و گرنه آنها هم می فهمیدند ماخودمان هم نمی دانیم اگر آرش میراسماعیلی ای نبود که مقابل یک اسرائیلی مبارزه نکند دلمان را به کدام حمایت خوش می کردیم؟

ماکه هر یک ریال کمک دولت به فلسطین وامثالهم میلیاردها دلار به نظرمان می رسد و دلیل عمده ی مشکلات اقتصادی کشورمان می شود،و از پولهای هنگفتی که به بهانه های مختلف خودمان با همین دستهای خودمان روانه جیب مرگ بر امریکاو مرگ براسرائیل! می کنیم غافلیم!

جوانان غزه ! به جهاد خود ادامه دهید. در برابر همه ی ظلمی که به شما می شود مقاوم باشید.شما باید اسلام را سرفراز کنید ...ماهم در عوض قول می دهیم هروقت که دوربین یک خبرنگار روی صورتمان زوم کرد و نظرمان را درباره ی شهادت لحظه به لحظه ی یکی از شما یا درباره ی آن 20درصد از جمعیت کشورتان که در بند کشور متجاوز است پرسید بگوییم :مرگ بر امریکا!!مرگ بر اسرائیل!!(قول می دهیم مرگش را غلیظ تراز همیشه بگوییم!)

ما دلمان به این خوش است که امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند.کاری هم نداریم که این همه غلطی که الان دارد در سراسر جهان صورت می گیرد پس چیست؟مهم این است که گزارش ما از تلویزیون هرچه پرشورتروحماسی تر پخش شود که کلی کلاس دارد!!

خلاصه اینکه هم چنان روی حمایتهای ما حساب کنید!

 

پ ن:دلم نمی خواست در فاصله ی بین این دو عید بزرگ فضای وبلاگم غم زده باشه ولی از این همه بی تفاوتی ترسیدم...

پ ن1:اعیادتون پر نور...

وسلام بر آنان که شایسته ی سلامند!

خدایتان سپاس


نوشته شده در پنج شنبه 87/9/21ساعت 2:16 صبح توسط یکی مثل خودت نظرات ( ) |

هوالحبیب

به تعداد آدمها نوع و شکل ارتباط وجود دارد...شما می توانید به N فاکتوریل حالت دوست انتخاب کنید!!

بعضی دوستند،بعضی آشنا...گرچه گاهی این تعبیرها به جای هم به کار می روند ولی محال است شما درمقابل همه ی آشناهایتان تعهد دوستانه داشته باشید(چونه نزن!شدنی نیست!!)

بعضی از دوستها فقط آشنا هستند...بعضی از آشناهاهم در عمل دوستند!!

بعضی در نگاه اول پر رنگ اند ولی برقراری ارتباط بهت ثابت می کند که خبری نبوده!(رجوع شود به پست ((+لیس له عنوان!!+)) )بعضی دیگر مدتها کنارت هستند ولی تو یک دفعه کشفشان می کنی!

بابعضی ها از همان اول کارد و پنیر هستی(تجربه به من ثابت کرده که همیشه این آدمها به بهترین دوستانم تبدیل می شوند!!!به خودت بخند!)

عده ای را اگر بخواهی هم نمی توانی فاکتور بگیری و فراموششان کنی عده ای دیگر را راحت کنار می گذاری!

عده ای را تحمل می کنی، از بودن با عده ی دیگر لذت می بری دسته ای هم همیشه دراین میان هستند که حست نسبت بهشان خنثی ست...

عده ای می شوند رفیق گرمابه و گلستان عده ای هم در حد همان همکلاسی وهم کار و ... (باچاشنی رفاقت!)باقی می مانند...

برخی را ممکن است دیر به دیر ببینی، هیچ ارتباطی هم باهم نداشته باشید اما وقتی به طور اتفاقی همدیگر را در خیابان،مترو،اتوبوس و... می بینید احساس می کنید چقدر دلتان برایش تنگ شده است ولی برعکس در مقابل برخی دیگر سعی می کنید یک جوری حرکت کنید که حتی مجبور به سلام و حرفهای کلیشه ای (اعم از آمار گرفتن ازاینکه کی کجا چی می خونه؟و لیست متأهلین جدید دربین دوستان مشترک!!)نشوی...

از برخی نمی توانی بیشتراز چندروز بی خبر باشی در قبال برخی دیگر هم هرچه می کنی دلت راضی نمی شود حتی یک اس ام اس برایشان  فوروارد بکنی!

برخی حرف نزده کلامت را می خوانند برای برخی هم مجبوری هر خط را به اندازه ی یک پاراگراف توضیح دهی!!

با دسته ای از دوستانت به درازای تاریخ حرف نگفته دارید(!) و هیچ وقت هم با مشکل کمبود حرف روبرو نمی شوید در برابر دسته ای دیگر از هر 10دقیقه مکالمه ی تلفنی 8دقیقه به سکوت طرفین اختصاص پیدا می کند!

برای بعضی ارتباطها پا پیش می گذاری برای بعضی دیگر پا پیش می گذارند بعضی هم آنقدر سریع یا گاهی آنقدر آهسته شکل می گیرند که نمی فهمی بالاخره چی شدکه اینجوری شد؟!!؟

در حالت اول وقتی سیگنالی برای ایجاد رابطه می فرستی چنانچه با سیگنال قوی تری پاسخ داده شود ارتباط شکل می گیرد در غیر اینصورت به صلاحتان است که طرف مقابل را به خدای بزرگ بسپارید !

درحالت دوم اگر طرف واجد شرایط بود قدم متقابل را برمی داری(البته در مواردی هم باوجوداینکه طرف مقابل شرایط مطلوبت را نداشته ولی ترجیح می دهی به هزار و یک مصلحت ارتباط را دست و پاشکسته ادامه دهی!)

از حالت سوم هم به دلیل سرعت غیرطبیعی اش(!)اطلاعاتی در دسترس نیست!!

تقریباً همه ی آدمهایی که اطراف من هستند در یکی از این دسته ها جای می گیرند...خودت رو پیدا کن!!!

در دوستی با دوست مدارا کن،شاید روزی دشمن تو گردد،ودر دشمنی با دشمن نیز مدارا کن،شاید روزی دوست تو گردد.(نهج البلاغه - حکمت 268)

پ ن0:حدیث آخر فقط محض ریا بود که آخر هر پستی اشاره کنم منم بـــعله!!مدیونی فک کنی هدف دیگه ای داشتم!

پ ن1:چنانچه از جملات این پست سردرنیاوردید تقصیر خودتان است!از من کاری ساخته نیست!

پ ن2:چندساعتی بیشتر نمونده...یعنی می شه؟!

پ ن3:...

بعدالتحریر: امسال هم نشد که بشه!...گرچه خیلی ناراحتم ولی هنوز امید دارم...شاید سال بعد!

وسلام بر آنان که شایسته ی سلامند!

خدایتان سپاس


نوشته شده در چهارشنبه 87/9/6ساعت 1:57 صبح توسط یکی مثل خودت نظرات ( ) |

هوالعظیم... 

با لحن شیرین کودکانه اش بی مقدمه پرسید:

-عمه خدا از عروسک منم بزرگتره؟

ازسؤالش غافلگیر شدم!دلم نمی خواست جواب کلیشه ای بهش بدهم اما ترسیدم تلاشهای بی وقفه ی معلم قرآنشان را برای بزرگ جلوه دادن خدا نابود کنم!!

-آره عمه جونم!خداخیلی بزرگه!

-حتی از بابام؟

-حتی از بابات!

-خدا از هرچی که بزرگه بزرگ تره...خانوممون می گه!

خنده ام گرفت...انگار داشت با دانسته هایش مرا تست می کرد!یک لحظه فکرم مشغول حرفهایش شد!

خدا برای من از بابام هم بزرگتر بود؟انقدر که به پدرم امید واطمینان داشتم به خدا هم...؟

نسبت خدا به همه ی چیزهایی که ماکزیمم سایز زمینی را دارند چند به چند است؟!!

همه ی دانش وبینشی که کتابهای دین وزندگی و اندیشه اسلامی در ورژن های مختلف به من داده اند می گویند که این کسر باید بی نهایت شود اما ...

بزرگی...عظمت..جلال...جبروت...این واژه ها در ذهنم می چرخد...

یاد کتابهای جغرافیای مدرسه افتادم...کنار هر نقشه ای یک مقیاس نوشته شده بود...وسعت مرزهاو کشورها با مقیاس های خیلی زیاد کوچک می شدند و در قد واندازه ی صفحه ی کتابهای درسی ما در می آمدند...

خدای این روزهای ماهم مقیاس خورده است...وسعت وجودمان اینقدر کم شده که هر سال مخرج  این کسر بیشتر به بی نهایت نزدیک می شودوسرعت رشد صورت ومخرج کسرهایمان اغلب معکوس است!!...

من می ترسم از روزی که عدد به روی بی نهایت صفر شود! آن وقت یعنی من و تو خدایمان را گم کرده ایم!...

فک کن!وحشتش ناک است!!!

پ ن:اسپیکرتون رو روشن کنید.ارزش شنیدن داره!

پ ن2:دلم بدجوری هوای حرمش رو کرده...میلادش پر برکت...


نوشته شده در یکشنبه 87/8/19ساعت 12:31 صبح توسط یکی مثل خودت نظرات ( ) |

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

Design By : Pichak